سلام و عذرخواهی به خاطر تأخیری که پیش اومد. البته این تأخیر علتش فقط کمی وقت نمی تونه باشه بلکه گاهی آدم اینقدر دغدغه داره که نمی دونه در مورد کدوم یکیشون حرف بزنه یا مطلب بنویسه و ایجور وقتها اگر قرار باشه آدم سر صحبت رو باز کنه حتما دچار پریشان گویی می شه و خاطر مجموع دیگران رو هم پریشان می کنه... بگذریم ... . 

 ... فصل زمستون رو خیلی دوست دارم٬ زمستون برای من فصل شعره البته اگر تمام طول زمستون کسی باهام کاری نداشته باشه و کنج خلوتی داشته باشم و فراغ بالی که کلی شعر بخونم و البته شعر بگم اما چه حیف که هیچ وقت این اتفاق نیفتاده٬ امسال هم زمستون گذشت وفرصتی و فراغ بالی پیش نیومد... یکی دوهفته پیش شب شعری به مناسبت اربعین در فرهنگسرای ایثار - اندیشه با حضور بعضی شاعران برجسته کرج - تهران و شهرستان شهریار برگزار شد و من دو غزل مناسبتی که تنها نتیجه تمام طول زمستون امسالم بود رو خوندم ... فقط همین ٬که یکی از این غزلها رو اینجا ثبت می کنم و از شنیدن نظر دوستان و بزرگواران واقعا خوشحال می شم ... .

 

ای که از نام تو عالم به فغان می آید

از شکوه تو جهان در هیجان می آید

ما غریبانه نوشتیم که مظلوم تویی

این صدایی است که در گوش جهان می آید

نهراسیم از این عشق که در خون غلطید

کاین مسیحی است کزو مرده به جان می آید

 این چه حشری است٬مگر خون حقیقت جاریست

خیمه خیمه همه آتش به زبان می آید

  ***

مقتدایی به سر نیزه چنین خون آلود ؟

این مناره است کز آن بانگ اذان می آید!

***

این همان روز غریب است ٬بشارت دادند

آسمانی که دو خورشید در آن می آید

*** 

بعد از این آیه که از سوره جدایش کردند

هیچ مظلوم تر از این به گمان می آید ؟

"العطش" از همه ی حنجره ها می آید

از شکوه تو به جانها  هیجان می آید ...