من همسن وسال پسرتوهستم،
توهمسن وسال پدرمن هستی.
پسرتو درس می خواند وکارنمی کند،
من کار می کنم ودرس نمی خوانم.
پدرمن نه کاردارد، نه خانه ،
توهم کارداری هم خانه ،هم کارخانه
من درکارخانه ی توکارمی کنم.
ودراینجاهمه چیزعادلانه تقسیم شده است:
سود آن برای تو،دود آن برای من.
من کار می کنم ، تو احتکار می کنی.
من بار می کنم،توانبار می کنی.
من رنج می برم،توگنج می بری.
من درکارخانه ی تو کارمی کنم.
ودر اینجا هیچ فرقی بین من وتو نیست:
وقتی که من کار می کنم ،تو خسته می شوی،
وقتی که من خسته می شوم ،توبرای استراحت به شمال می روی،
وقتی که من بیمار می شوم،تو برای معالجه به خارج می روی.
من درکارخانه ی تو کارمی کنم.
ودراینجا همه ی کارها به نوبت است:
یک روزمن کار می کنم ،توکار نمی کنی،
روز دیگر تو کارنمی کنی، من کار می کنم .
من درکارخانه ی تو کارمی کنم.
کارخانه ی تو بزرگ است .
اما کارخانه ی تو هرچقدر بزرگ باشد،
ازکارخانه ی خدا که بزرگتر نیست.
کارخانه خدا ازکارخانه تو وازهمه ی کارخانه ها بزرگتر است.
در کارخانه خدا همه ی کارها به نوبت است،
در کارخانه خدا همه چیز عادلانه تقسیم می شود.
در کارخانه خدا ، همه کار می کنند.
در کارخانه خدا ، حتی خدا هم کار می کند.
«دکترقیصر امین پور»